کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

احساسات تغییر پذیرند

سلیمان بن صرد نیک مى دانست که احساسات امروز مردم را نمى توان ملاک اطمینان گرفت ، بسا همین مردم فردا که حسین بن على علیه السلام قیام کرد و تمام قدرت بنى امیه براى کشتن او به کار افتاد و راه یاورى او دشوار و خطرناک شد، روى از وى بتابند و از نامه هاى خویشتن فراموش ‍ کنند و درهاى خانه هاى خود را ببندند، بلکه در صف مخالفان و دشمنان وى ظاهر شوند، و کشتن وى را وظیفه شرعى خود بدانند و براى رضاى خدا و خشنودى خاطر رسول اکرم یاران وى را از دم تیغ بگذرانند، و پس از کشتن رادمردان دین ، رو به قبله بایستند و چنانکه گویى هیچ گناهى مرتکب نشده اند، فریاد برآورند الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله ، براى همین بود که با بزرگان شیعه اتمام حجت کرد و گفت هم اکنون عاقبت کار را بسنجید و خود را با وضعى که قطعا پیش خواهد آمد بیازمایید و ببینید، آیا مى توانید با اطمینان کامل و تصمیم قطعى او را به یارى خود امیدوار سازید و به سوى عراق دعوت کنید، یا امروز با احساسات تحریک شده نامه ها مى نویسید و پیمان ها مى بندید و سوگندها مى خورید و فرزند رسول خدا را از حرم خدا بر زمین عراق مى کشانید و آنگاه که دشمن پیرامون وى را گرفت و او را تحت فشار قرار داد تا یا بیعت کند و یا تن به مرگ و شهادت دهد، دست از یارى وى بازمى دارید و عهد و پیمان خویش را از یاد مى برید؟ بزرگان شیعه در پاسخ سلیمان خزاعى ، همصدا گفتند ما همگى براى جهاد و فداکارى آماده ایم و در راه امام خود از جان مى گذریم ، سلیمان گفت اگر چنین است پس به حضور امام نامه دعوت بنویسید و نامه اى بدین شرح نوشتند.

عراقیان و مرگ معاویه

مرگ معاویه در عراق انتشار یافت و دانستند که حسین بن على و عبدالله بن زبیر از بیعت با یزید امتناع ورزیده و به مکه رفته اند.
بزرگان شیعه در خانه سلیمان بن صرد خزاعى گرد آمدند و خدا را بر مرگ معاویه سپاس گفتند، سلیمان بن صرد گفت معاویه از دنیا رفته است و حسین بن على هم از بیعت با یزید امتناع ورزیده و رهسپار مکه گشته است ، شما که شیعیان او و پیروان پدرش امیر مومنان (ع ) هستید اگر مى دانید که براى یارى او و نبرد با دشمنش آمادگى دارید و مى توانید در راه وى از جان خویش بگذرید آمادگى خود را ضمن نامه اى به وى اعلام دارید و اگر مى ترسید که سستى کنید و دست از یارى وى بازدارید، پس او را فریب ندهید و بى جهت دم از فداکارى و جانبازى نزنید.
سلیمان ابن صرد در این گفتار خویش توجه داشت که مردم تا پاى فداکارى و از خود گذشتگى به میان نیامده حق و باطل را نیک مى شناسند و در تشخیص این از آن اشتباه نمى کنند، و درست مى فهمند که راستگو کیست و دروغگو کدام است ؟ و حق کجا و باطل کجاست ؟ و دانا کیست و نادان چه کسى ؟ و رهبر کیست و راهزن کدام است ؟ و دانا کیست و نادان چه کسى ؟ و رهبر کیست و راهزن کدام است ؟ اما این تشخیص صحیح مردم تا جایى حکمفرما است که پاى نفع و ضرر به میان نیامده و در یارى اهل حق و نبرد باطل زیانى به آنان نمى رسد، اما هنگامى که مقدمات آزمایش فراهم گشت و حق و باطل روبروى هم ایستادند و بیشتر مردم راه باطل را در پیش گرفتند و جز فداکارى و از خود گذشتگى و یارى حق امکان پذیر نبود، از این مرحله ، تشخیص مردم عوض مى شود و از حق دست مى کشند و طرفدار باطل مى شوند.

دیدار مروان با امام

امام نزد ولید رفت و مروان را هم آنجا دید ولید خبر مرگ معاویه را به امام داد و آن گاه فرمان یزید را ابلاغ کرد امام فرمود: لابد به بیعت محرمانه من قانع نخواهى شد و مى خواهى که آشکارا در حضور مردم بیعت کنم ؟
گفت آرى فرمود: بنابراین تا بامداد فردا صبر کن تا تصمیم خود را در این باره بگیرم ، گفت بفرمایید بروید و فردا همراه ما جمعیت مردم براى بیعت بیایید، مروان گفت : به خدا قسم که اگر حسین بن على از اینجا برود و بیعت نکند دیگر بر وى دست نخواهى یافت مگر آن که خونریزى میان شما بسیار شود، او را نگهدار و مگذار برود تا بیعت کند وگرنه وى را گردن بزن . امام علیه السلام با شنیدن گفتار مروان از جاى برخاست و گفت : اى بد مادر تو مرا مى کشى یا ولید؟ هان به خدا قسم دروغ گفتى و گنهکار شدى پس راه خویش را در پیش گرفت و همراه کسان خود به منزل خویش رفت ، مروان به ولید گفت اکنون که حرف مرا نشنیدى به خدا قسم دیگر بر وى دست نخواهى یافت ، ولید گفت : چه مى گویى مروان کارى به من پیشنهاد مى کنى ، که دین مرا تباه مى کند، به خدا قسم دوست ندارم که مال دنیا و مکنت دنیا تا جایى که خورشید بر آن مى تابد و در آن غروب مى کند از آن من باشد و من حسین بن على را کشته باشم ، سبحان الله اگر حسین بن على گفت با یزید بیعت نمى کنم او را بکشم ؟ به خدا سوگند گمانم آن است که هر کس ‍ خون حسین بن على در گردن او باشد روز قیامت نزد خدا بدبخت و بیچاره خواهد بود.
مروان که سخنان ولید را نپسندید به وى گفت اگر چنین یقین دارى خوب کارى کردى .

مرگ معاویه و ولایتعهدى یزید

هنگامى که یزید به خلافت رسید امیر فرماندار مدینه ولید بن عتبه بن ابى سفیان ، و امیر مکه عمرو بن سعید بن عاص ، و امیر کوفه نعمان بن بشیر، و امیر بصره عبیدالله ابن زیاد بود.
یزید پیش از همه کار بر آن شد که از حسین بن على علیه السلام ، و عبدالله بن زبیر، و عبدالله بن عمر که در زمان معاویه ولایت عهدى او را نپذیرفته و بیعت نکردند بیعت بگیرد، پس به حاکم مدینه ولید بن عتبه نامه اى نوشت و از او خواست که هر چه زودتر از این سه نفر بیعت بگیرد و هیچ عذرى را از ایشان نپذیرد، ولید براى این امر مروان بن حکم را نزد خویش خواست و کدورتى را که سابقا پیش آمده بود نادیده گرفت و او را در کیفیت بیعت گرفتن از این سه نفر دعوت کرد، مروان گفت هم اکنون ایشان را احضار کن و از آنان بخواه تا بیعت کنند و در اطاعت یزید درآیند، اگر پذیرفتند چه بهتر و اگر نه پیش از آنکه از مرگ معاویه آگاه شوند گردنشان را بزن ، چه اگر از مرگ معاویه خبر یافتند هر کدام مدعى خلافت شوند و نافرمانى کنند مگر عبدالله بن عمر که از ناحیه وى نباید نگرانى داشت و او مرد قیام و مخالفت نیست .
ولید عبدالله بن عمرو بن عثمان را نزد امام حسین و عبدالله بن زبیر فرستاد و هر دو را در مسجد یافت و پیام ولید را ابلاغ کرد، گفتند تو باز گرد هم اکنون نزد ولید خواهیم آمد، امام به عبدالله گفت گمانم ، معاویه مرده است و این فرستادن بى موقع براى آن است که با یزید بیعت کنیم ، امام علیه السلام جماعتى از کسان خود را فراخواند و فرمود تا مسلح شوند، به آنان گفت ولید مرا در این وقت خواسته است و گمان مى کنم امرى پیشنهاد کند که انجام ندهم و در آن صورت بر وى اعتماد ندارم شما همراه من باشید و چون بر وى درآمدم بر در خانه باشید و هرگاه صداى من بلند شد درآیید تا شر او را از من دفع کنید.

سخن یاوه معاویه

همچنین معاویه به اطمینان اینکه هر چه بگوید، اگر چه منطقى نباشد اصحاب او مى پذیرند گفت : صحیح است کشنده عمار ماییم اما باغیه در کلام رسول خدا به معنى بیدادگر و ستم گر نیست ، بلکه به معنى طلب کننده و جوینده است و ماییم که به خونخواهى عثمان برخاسته ایم و خون او را مى طلبیم پس معنى کلام رسول خدا این است که عمار را گروهى مى کشند که به خونخواهى عثمان برخاسته اند و این عیبى ندارد.
این سخن معاویه هم یاوه بود و ذیل حدیث جواب او را مى دهد چه رسول خدا گفت : کشندگان عمار کسانى هستند که عمار را به دوزخ دعوت مى کنند و عمار آنها را به بهشت مى خواند.
اما کار قدرت و استیلاى معاویه از آن گذشته بود که کسى بتواند با حرف و حساب پیروان او را قانع کند، نمى خواهیم تاریخ حکومت معاویه را بررسى کنیم و این مختصر براى توجه داشتن به اوضاع اجتماعى و مذهبى آن روز کافى به نظر مى رسد و اگر کسى بخواهد به دوران حکومت معاویه نیک آشنا شود و از صدها کتاب و دفتر بى نیاز گردد مى تواند به کتاب النصایح الکافیه لمن یتولى معاویه بنگرد و آن را از آغاز تا به انجام بخواند و آنگاه انصاف بدهد.