کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

دیدار مروان با امام

امام نزد ولید رفت و مروان را هم آنجا دید ولید خبر مرگ معاویه را به امام داد و آن گاه فرمان یزید را ابلاغ کرد امام فرمود: لابد به بیعت محرمانه من قانع نخواهى شد و مى خواهى که آشکارا در حضور مردم بیعت کنم ؟
گفت آرى فرمود: بنابراین تا بامداد فردا صبر کن تا تصمیم خود را در این باره بگیرم ، گفت بفرمایید بروید و فردا همراه ما جمعیت مردم براى بیعت بیایید، مروان گفت : به خدا قسم که اگر حسین بن على از اینجا برود و بیعت نکند دیگر بر وى دست نخواهى یافت مگر آن که خونریزى میان شما بسیار شود، او را نگهدار و مگذار برود تا بیعت کند وگرنه وى را گردن بزن . امام علیه السلام با شنیدن گفتار مروان از جاى برخاست و گفت : اى بد مادر تو مرا مى کشى یا ولید؟ هان به خدا قسم دروغ گفتى و گنهکار شدى پس راه خویش را در پیش گرفت و همراه کسان خود به منزل خویش رفت ، مروان به ولید گفت اکنون که حرف مرا نشنیدى به خدا قسم دیگر بر وى دست نخواهى یافت ، ولید گفت : چه مى گویى مروان کارى به من پیشنهاد مى کنى ، که دین مرا تباه مى کند، به خدا قسم دوست ندارم که مال دنیا و مکنت دنیا تا جایى که خورشید بر آن مى تابد و در آن غروب مى کند از آن من باشد و من حسین بن على را کشته باشم ، سبحان الله اگر حسین بن على گفت با یزید بیعت نمى کنم او را بکشم ؟ به خدا سوگند گمانم آن است که هر کس ‍ خون حسین بن على در گردن او باشد روز قیامت نزد خدا بدبخت و بیچاره خواهد بود.
مروان که سخنان ولید را نپسندید به وى گفت اگر چنین یقین دارى خوب کارى کردى .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد