کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

آدمى با شرایط تغییر مى کند

اما روزى که شرایط و اوضاع تغییر کرد و از طرفى سختیهاى راه ثبات و استقامت پیش آمد و از طرفى دیگر سیماى باطل با نوید و امید خود را نشان داد در این موقعیت جهاد است و فداکارى و جان بازى و آن جا نعمت و قدرت و زندگى و لذت و شهوت در چنین شرایطى ، وضع روحى آنان تغییر مى کند جاى مردانگى را ترس و بددلى ، و جاى ایمان را شک و تردید و جاى اخلاص را شرک و نفاق مى گیرد.
مراد از دروغگویان تنها آنان نیستند که حتى پیش از روز امتحان هم قصد طرفدارى حق و قیام در مقابل باطل را نداشته اند هم اینان دروغگویانند و هم آنان که امتحان خدایى وضع آنها را دگرگون مى کند، و سیماى حق و باطل را نه چنانکه مى دیده اند مى بینند و تشخیص امروزشان یعنى پس از رسیدن امتحان غیر از تشخیص دیروزشان مى شود.

ابن زیاد و حکومت عراقین

از طرف دیگر یزید خبر یافت که مسلم به کوفه آمده و شیعیان با وى بیعت کردند و نعمان بن بشیر در کار تعقیب وى ضعف و سستى نشان مى دهد، عبیدالله بن زیاد را که حاکم بصره بود، حکومت عراقین داد، یعنى او را حاکم کوفه و بصره کرد و انجام این مهم را هم در عهده وى نهاد و در پیامى به او نوشت که باید به کوفه رود و مسلم را تعقیب و او را اسیر کند یا بقتل برساند و با تبعید کند، عبیدالله بى درنگ رهسپار کوفه شد و در همان روز اول ورود به شهر کوفه سخنرانى کرد و از مهربانى و سختگیرى یزید سخن گفت و روساى اصناف و قبایل را خواست و کار را بر آنان سخت و دشوار گرفت و مردم کوفه رسیدند به آنجایى که همیشه در آنجا از شماره طرفداران حق کاسته مى شود و بر عده پیروان باطل افزوده مى گردد، بگفته قرآن الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین .
آیا مردم گمان کرده اند که تنها با اظهار ایمان بى آنکه مورد آزمایش قرار گیرند رها مى شوند، ما کسانى را هم که پیش از ایشان بوده اند امتحان کرده ایم باید خدا راستگویان را بداند و باید دروغگویان را هم بشناسد، رازدار راستگویان کسانى هستند که روز امتحان هم بر آنچه گفته اند و تشخیص داده اند استوار باشند و ترس و آرزو آنان را از حقى که شناخته بودند باز ندارد و در ردیف طرفداران باطل قرار ندهد و مراد از دروغگویان کسانى هستند که هر چند پیش از گرفتارى به مشکلات امتحان خدایى واقعا راست مى گفته اند و حق و باطل را نیک تشخیص داده بودند و خود را طرفدار حق و دشمن باطل مى پنداشتند و راستى نیت آنان استقامت در راه تایید حق بوده و علاقمند بودند که تا روز آخر و در هر شرایطى در سایه حق و طرفداران حق باشند هر چه پیش آید دست از یارى حق برندارند و تا پاى جان از حریم حق دفاع کنند و نویدهاى باطل آنان را از راه بیرون نبرد، و جلوه فریبنده دنیا دلشان را نرباید.

پاسخ امام به کوفیان

بسم الله الرحمن الرحیم ، از حسین بن على به مومنان و مسلمانان عراق هانى و سعید آخرین فرستادگان شما نامه هاى شما را رساندند، آنچه را نوشته بودید خوانده و در آن تامل کردم ، نوشته اید که ما را امامى نیست به سوى ما رهسپار شو، باشد که خداى متعال ما را به وسیله تو بر حق و هدایت فراهم سازد، اکنون برادرم و عموزاده ام و محل وثوق و اعتماد از خاندانم مسلم بن عقیل را نزد شما مى فرستم تا اگر بنویسد که اشراف شما و خردمندان و بزرگان شما بر آنچه فرستادگان شما مى گویند و در نامه هاى شما خوانده ام هم داستانند به زودى نزد شما رهسپار گردم .
به جان خودم سوگند که امام و پیشوا نیست مگر آن کسى که مطابق قرآن حکم کند و میران عدل را به پا دارد و دین حق را اجرا کند و خود را وقف راه خدا سازد والسلام .
امام علیه السلام این نامه را با هانى و سعید فرستاد و آن گاه مسلم بن عقیل را فرمود تا به همراهى قیس بن مسهر صیداوى و عماره بن عبدالله سلولى و عبدالرحمن بن عبدالله ارحبى رهسپار عراق شود و او را فرمود تا راه تقوى را در پیش گیرد و امر خویش را پوشیده دارد و نرمى و مدارا را از دست ندهد و اگر مردم را در این قیام و نهضت همداستان ببیند بیدرنگ امام را آگاه سازد.
مسلم بن عقیل علیه السلام از راه مدینه به کوفه رفت و در خانه مختار بن ابى عبید ثقفى منزل گزید و شیعیان که شاید گمان مى کردند کار به همین آسانى به انجام مى رسد و بى دردسر حسین بن على علیه السلام بر یزید پیروز مى شود و عدل و تقوى جاى بیداد و گناه او را مى گیرد و درس هاى 42 ساله معاویه را مردم با سادگى فراموش مى کنند، نزد مسلم رفت و آمد مى کردند و چون نامه امام بر آنها خوانده مى شد با یک دنیا خلوص اشک شوق مى ریختند و دست بیعت به نایب خاص امام (ع ) مى دادند بنا به گفته شیخ مقید رحمه الله تا هجده هزار، و به گفته طبرى دوازده هزار نفر با وى بیعت کردند.

نامه کوفیان به امام علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم این نامه را سلیمان بن صرد، و مسیب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلى ، و حبیب بن مظهر، و دیگر شیعیان مسلمان و با ایمان حسین بن على (ع ) که ساکن کوفه اند به حسین بن على علیه السلام مى نویسند سلام بر تو باد در ستایش خدایى که جز او خدایى نیست با تو همزبانیم ، ستایش خدایى راست که دشمن بیدادگر کینه توز تو را درهم شکست ، همان کسى که بر این امت چیره گشت و بناحق زمام امر حکومتش ‍ را به دست گرفت ، و بیت المال امت را غصب کرد و بدون رضاى مسلمانان بر آنان حکومت یافت سپس مردان نیک امت را کشت ، و بدکاران آنها را باقى گذاشت و مال خدا را به دست بیدادگران و توانگران سپرد، خدایش از رحمت خویش بدور دارد، چنانکه قوم ثمود را به دور داشت .
اکنون ما مردم عراق را پیشوا و امامى نیست ، پس به سوى ما بیا، شاید خداى متعال ما را به وسیله تو، بر حق فراهم سازد، ما نه در جمعه و نه در نماز عید با نعمان بن بشیر کارى نداریم ، و او در قصر دارالاماره تنهاست و اگر خبر یابیم که به سوى ما رهسپار شده اى بیرونش مى کنیم و به خواست خدا تا شام تعقیبش خواهیم کرد.
این نامه را بوسیله عبدالله بن سبع همدانى و عبدالله بن وال فرستادند و از آنها خواستند تا بشتاب رهسپار مکه شوند، و آن دو در دهم ماه رمضان سال 60 در مکه خدمت امام رسیدند و نامه را تقدیم داشتند.
مردم کوفه در روز بعد در حدود صد و پنجاه نامه فرستادند که هر نامه اى از یک نفر یا دو و یا چهار نفر بود و اکثر نامه ها را قیس بن مسهر صیداوى و عبدالرحمن بن عبدالله بن شداد ارحبى و عماره بن عبدالله سلولى از کوفه به مکه آوردند، دو روز دیگر گذشت و شیعیان کوفه با هانى بن هانى سبیعى و سعید بن عبدالله حنفى نامه اى به این مضمون به حضور امام تقدیم داشتند:
بسم الله الرحمن الرحیم نامه اى است براى حسین بن على علیه السلام از شیعیان مسلمان و با ایمانش ، زود باش و شتاب کن که مردم به انتظار شما و هیچ نظرى به جز شما ندارند، شتاب کن شتاب کن باز هم شتاب فرما شتاب فرما والسلام .
سپس شبث بن ربعى و حجار بن ابجر و یزید بن حارث بن رویم و عروه بن قیس و عمرو بن حجاج ربیدى و محمد بن عمرو تیمى نامه اى به این مضمون نوشتند:
اى فرزند پیامبر! باغ و بیابان سبز و خرم و میوه ها رسیده است هرگاه مى خواهى رهسپار شو که سپاهیان عراق پذیرش مقدمت را آماده اند والسلام .
نامه هاى مردم کوفه نزد امام روى هم آمد و فرستادگان عراق در مکه فراهم شدند، امام علیه السلام در پاسخ نامه هاى کوفیان چنین نوشت :

احساسات تغییر پذیرند

سلیمان بن صرد نیک مى دانست که احساسات امروز مردم را نمى توان ملاک اطمینان گرفت ، بسا همین مردم فردا که حسین بن على علیه السلام قیام کرد و تمام قدرت بنى امیه براى کشتن او به کار افتاد و راه یاورى او دشوار و خطرناک شد، روى از وى بتابند و از نامه هاى خویشتن فراموش ‍ کنند و درهاى خانه هاى خود را ببندند، بلکه در صف مخالفان و دشمنان وى ظاهر شوند، و کشتن وى را وظیفه شرعى خود بدانند و براى رضاى خدا و خشنودى خاطر رسول اکرم یاران وى را از دم تیغ بگذرانند، و پس از کشتن رادمردان دین ، رو به قبله بایستند و چنانکه گویى هیچ گناهى مرتکب نشده اند، فریاد برآورند الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان محمدا رسول الله ، براى همین بود که با بزرگان شیعه اتمام حجت کرد و گفت هم اکنون عاقبت کار را بسنجید و خود را با وضعى که قطعا پیش خواهد آمد بیازمایید و ببینید، آیا مى توانید با اطمینان کامل و تصمیم قطعى او را به یارى خود امیدوار سازید و به سوى عراق دعوت کنید، یا امروز با احساسات تحریک شده نامه ها مى نویسید و پیمان ها مى بندید و سوگندها مى خورید و فرزند رسول خدا را از حرم خدا بر زمین عراق مى کشانید و آنگاه که دشمن پیرامون وى را گرفت و او را تحت فشار قرار داد تا یا بیعت کند و یا تن به مرگ و شهادت دهد، دست از یارى وى بازمى دارید و عهد و پیمان خویش را از یاد مى برید؟ بزرگان شیعه در پاسخ سلیمان خزاعى ، همصدا گفتند ما همگى براى جهاد و فداکارى آماده ایم و در راه امام خود از جان مى گذریم ، سلیمان گفت اگر چنین است پس به حضور امام نامه دعوت بنویسید و نامه اى بدین شرح نوشتند.