کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

نیروى بدنى على (ع )

خالد بن ولید، على (ع ) را در زمین هاى خود دید، جسارتى به حضرت نمود، على (ع ) از اسب پیاده شد و خالد را به سمت آسیاى حارث بن کلده برد، سپس میله آهنى سنگ آسیا را در آورد و آن را مانند حلقه اى بر گردن خالد انداخت ، در این حال یاران و اطرافیان خالد ترسیدند و خالد نیز شروع به قسم دادن على نمود که مرا رها کن .
على (ع ) او را رها کرد و خالد در حالیکه میله آهنین مانند حلقه اى اطراف گردنش بود، نزد ابوبکر رفت .
ابوبکر به آهنگران دستور داد که حلقه آهنین را از اطراف گردن او باز کنند، آنها گفتند: میله آهنین فقط توسط آتش بریده مى شود و خالد طاقت و توان آتش گداخته را ندارد و مى میرد. میله آهنین در گردن خالد بود و مردم با دیدن آن مى خندیدند تا این که حضرت از سفر بازگشتند، مردم شفاعت خالد را نمودند، آن حضرت قبول کرده و حلقه آهنین را مثل خمیر قطعه قطعه کرد و بر زمین ریخت .

نویسنده : مرتضی فروتن تنها

استوار نگاه داشتن دیوار

جمعى توطئه کردند که دیوار باغى را بر سر او و یارانش خراب کنند دیوار را کج کردند، حضرت با دست چپش آن را نگه داشت و با دست راست با اصحاب غذا مى خورد و چون فارغ شدند، با دست چپ دیوار را راست و مستوى کرد.

نویسنده : مرتضی فروتن تنها

حجت خدا بر زمین و آسمان

مقداد بن اسود کندى روایت کرده ، است که : مولایم امیرالمؤ منین (ع ) روزى به من فرمود: شمشیر مرا بیاور، آوردم روى زانویش گذاشت و به جانب آسمان بالا رفت ، و من به او نگاه مى کردم تا از چشمم پنهان شد، و فرمود: جمعى از آسمانیان باهم نزاع و خصومت داشتند، و من بالا رفتم و آنها را تطهیر کردم یعنى مفسدین را کشتم . گفتم : اى مولاى من مگر کار آسمانى ها هم به دست شما است ؟ فرمود: اى پسر اسود من حجت خدا بر خلقش ‍ هستم ، چه از اهل آسمانهاى او و چه از اهل زمینش .

نویسنده : مرتضی فروتن تنها

در آوردن دینار از زمین

از حسن بن ابى الحسن بصرى از امیرالمؤ منین (ع ) در حدیثى روایت کرده که : آن جناب با تازیانه اش خطى بر زمین کشید و یک دینار بیرون آورد و سپس خط دیگرى کشید و دینار دیگرى درآورد تا سه دینار، و آنها را در دستش زیر و رو کرد تا مردم دیدند، آن گاه آنها را برگرداند و با شستش دفن کرد، و فرمود: بعد از من مرد نیکوکار یابد عملى صاحب اختیار تو شود، و رفت ، و ما آن جا نشانه را گرفتیم ، و زمین را حفر کردیم تا به نم رسیدیم و چیزى نیافتیم .

نویسنده : مرتضی فروتن تنها

حفظ مال و عیال

از على (ع ) روایت شده است که : مردى از شام براى او نوشت که : من بار عیال به دوش دارم ، و اگر از وطنم دور شوم بر آنها مى ترسم (که معاویه آزارشان کند) و به اموالم هم علاقه مندم و دوست دارم که خدمت شما برسم ، حضرت پیغام داد: اهل و عیالت را جمع کن ، و مالت را نزد آنها بگذار، و صلوات بر پیغمبر و آلش بفرست و بگو: خدایا همه اینها به امر بنده ات على بن ابى طالب امانت من اند نزد تو، پس برخیز به سوى من بیا. آن مرد چنین کرد، و خبر به معاویه رسید که او به سوى على (ع ) فرار کرده ، معاویه دستور داد عیالش را اسیر کرده به غلامى و کنیزى برگیرند و اموالش ‍ را غارت کنند، پس خداوند عیال او را شبیه عیال معاویه قرار داد و آن شر را از آنها دور کرد، و ترسیدند که دزدان اموالشان را ببرند، خدا آن مال را به صورت مار و عقرب قرار داد، و هر وقت دزدان خیال بردنش را مى کردند آنها را مى گزیدند، تا آن جا که على (ع ) به آن مرد فرمود: مى خواهى مال و عیالت نزد تو بیاید؟
گفت : آرى .
حضرت گفت : خدایا آنها را بیاور، ناگاه همه ، نزد آن مرد حاضر شدند! و چیزى از مال و عیالش مفقود نبود.

 

نویسنده : مرتضی فروتن تنها