کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

انگیزه هاى قیام امام علیه السلام

امام حسین علیه السلام از مدینه رهسپار مکه مى شد براى برادرش محمد بن حنفیه که در مدینه باقى ماند، وصیت نامه اى نوشت . مادر محمد بن حنفیه فرزند امیر المومنین على بن ابیطالب علیه السلام ، زنى از قبیله بنى حنفیه بود و بدین جهت او را محمد بن حنفیه مى گفتند. ولى مردى بزرگوار و شجاع و با تقوى بود و هر چند کیسانیه که طایفه اى از شیعه بوده اند او را امام دانسته اند، اما او خود بعد از پدر بزرگوارش امیر المومنین علیه السلام به امامت برادرش امام حسن علیه السلام و سپس به امامت برادر دیگرش امام حسین (ع )، و سپس به امامت برادر زاده اش على بن الحسین سجاد (ع ) معتقد بود و از رجال بزرگوار اهل بیت (ع ) مى باشد، و در جنگ هاى امیر المومنین مردانگى ها نشان داده است . سید ابن طاووس این وصیت نامه را نقل مى کند، در این وصیت نامه امام علیه السلام انگیزه قیام خود را بیان کرده است و راهى را که با هر پیش آمدى در پیش ‍ خواهد گرفت روشن ساخته است . و نیز به انگیزه هاى باطل که آدمى را تحریک مى کند و در راه تامین شهوات و تمایلات نفسانى به مبارزه وادار مى سازد و ساحت مردان حق از چنان انگیزه هایى پاک و منزه است ، اشاره کرده است :
بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصى به الحسین بن على بن ابى طالب الى اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه : ان الحسین یشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمدا عبده و رسوله ، جاء بالحق من عند الحق و ان الجنته حق و النار حق و ان الساعه آتیه لا ریب فى ، و ان الله یبعث من فى القبور، و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى صلى الله علیه و آله . ارید ان امر بالمعروف و انهى المنکر و اسیر بسیره جدى و ابى على بن ابى طالب ، فمن قبلنى یقبول الحق فالله اولى بالحق و من رد على هذا اصبر حتى یقضى الله بینى و بین القوم بالحق و هو خیرالحاکمین ، و هذه وصیتى یا اخى الیک و ما توفیقى الا بالله علیه توکلت و الیه انیب
به نام خداى بخشاینده مهربان ، این است وصیت حسین بن على بن ابى طالب به برادرش محمد بن حنفیه ، راستى که حسین به یگانگى پروردگار و اینکه موجودى قابل پرستش جز او نیست و شریک ندارد گواهى مى دهد. و نیز شهادت مى دهد که محمد بنده و فرستاده او است که حق را از نزد حق آورده است و بهشت و دوزخ حق است ، و روز حساب مى رسد و شکى در آن نیست ، و خداوند مردگان در گورها خفته را زنده مى کند.
اینهایى که امام بیان کرد همان عقایدى است که براى هر مسلمانى ضرورى است و با نداشتن این عقاید نمى توان مسلمان بود، و ظاهرا مراد امام آن باشد که همین اصول امروز در خطر است و اگر کار بدین منوال بگذرد بسا دستگاه خلافت از تعرض به اصول دین هم صرف نظر نکند و در حقیقت انگیزه ى واقعى قیام امام علیه السلام حفظ همین اصول و مبانى و اساس ‍ است که دیگر شئون مذهبى و اجتماعى مسلمانان بر آنها بار و استوار است .
سپس نوشت : که این نهضت من نه براى سرکشى و طغیان و نه از روى هواى نفس ، و انگیزه شیطانى است ، و نه منظور آن است که کارى تباه انجام داده باشم ، و یا بر کسى ستمى روا دارم ، تنها آنچه مرا به این جنبش عظیم دعوت مى کند، آن است که وضعیت امت جد خود را به صلاح آورم و از فساد کارى جلوگیرى کنم . و راه امر به معروف و نهى از منکر را در پیش گیرم . و روش جد خود رسول خدا صلى الله علیه و آله و پدر خود على علیه السلام را دنبال کنم .
در این وصیت نامه امام انگیزه ى قیام خود را بیان مى کند و مردم را در جریان قیام خویش مى گذارد تا بدانند که این قیام یک قیام عادى و یک قیام نفسانى و نهضتى بر مبناى هواى نفس و تمایلات بشرى نیست ، از اینرو مى گوید من براى خوشى و سرگرمى و براى لذت بردن و براى گردآورى ثروت بیرون نرفتم ، براى تبهکارى هم بیرون نمى روم . راه و رسم ستم را هم در پیش نگرفته ام و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى صلى الله علیه و آله با این جمله امام علیه السلام نشان مى دهد که براى امت اسلامى در سال شصتم هجرت یک فساد اجتماعى و دینى خطرناکى پیش ‍ آمده ، فسادى که جز با قیامى شدید و خونین اصلاح پذیر نیست ، فسادى که اصلاح آن جز از دست رهبرى مانند حسین بن على علیه السلام که آیه تطهیر در قرآن سوره احزاب شهادت به عصمت او داده ساخته نیست ، فسادى که اصلاح آن با خواندن خطبه و انتشار مقالات مذهبى امکان پذیر نیست .
سپس گفت : هر کس در مقابل دعوت من قیافه تسلیم و پذیرش به خود گرفت و حق را از من پذیرفت چه بهتر، و هر کس هم نپذیرد و عکس العمل نشان دهد باز شکیبایم و در راه تعقیب هدف خویش از پیشامدهاى ناگوار و مصیبتها و ناملایمات باکى ندارم (شکیبایم نه به آن معنى غلطى که گاهى تصور مى شود، یعنى دست روى دست مى گذارم تا یزید هر چه مى خواهد انجام دهد، بلکه به آن معنى صحیحى که شایسته مقام امام است ، و به همان معنى صبر اساس ایمان و خداپرستى است یعنى این راه را اگر چه یکتنه باشد به پایان خواهم برد، تا خدا میان من و میان این مردم به حق داورى کند، و خدا از همه داوران در داورى داناتر و تواناتر است ).
سپس نوشت : اى برادر من این وصیت من است براى تو و توفیق را جز از خداى نخواهم و تنها بر وى توکل مى کنم و به سوى او باز مى گردم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد