کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

کتاب چهره ها

مطالب تاریخی ، مذهبی ، اجتماعی

ابن زیاد در خانه هانى

آمدن معقل به مجلس پرده را از روى کار برداشت و هانى ناچار واقع را به ابن زیاد گرازش داد و گفت : من مسلم را به خانه خویش نیاورده ام او خود آمد، و از من خواست که او را پذیرایى کنم پس حیا کردم که او را رد کنم و او را در خانه خویش پذیرفتم و پذیرایى کردم و آنچه از جریان کار وى گزارش ‍ داده اند همه راست است ، اکنون مى توانم با تو عهد و پیمان بندم که از ناحیه من بدى به تو نخواهد رسید و کار به کار او نخواهم داشت ، و یا آنکه بروم و عذر او را بخواهم تا از خانه من بهر جا که مى خواهد برود، ابن زیاد هیچ یک از این دو پیشنهاد را نپذیرفت و گفت به خدا قسم که باید او را تحویل دهى ، هانى گفت به خدا قسم که او را تسلیم نمى کنم ، هانى تن نداد که مهمان خود را تسلیم کند و ابن زیاد با چوبى که به دست داشت سر و روى و بینى او را درهم شکست و او را توقیف کرد، و آنگاه به مسجد رفت و بر منبر بر آمد و ضمن سخنرانى کوتاهى مردم را بیش از پیش تهدید کرد، اما هنوز از منبر فرود نیامده بود که تماشاگران به مسجد ریختند و گفتند مسلم بن عقیل آمد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد